loading...
سلام بر مهدی(عج )
مهدی علوی بازدید : 120 چهارشنبه 04 بهمن 1391 نظرات (0)

                 

 مردم به دنبال رييس جمهور توانا، شاداب و با احساس مسئوليت باشند

"مردم بايد دنبال رئيس جمهورى باشند كه توانايى، شادابى، احساس مسؤوليت و آمادگى به‌كار داشته باشد."

بيانات‌ در ديدار مردم پاكدشت. 10 بهمن 83

رييس جمهور بايد با اخلاص، با نشاط، شاداب، شجاع، مردمي و انقلابي باشد
 

"مردم بايد با چشم باز در اين صحنه ى مهم حاضر شوند و ان شاءاللَّه خداى متعال كمك كند و دلهاى مردم را هدايت كند تا فرد با كفايت، شجاع، با اخلاص، داراى روح مردمى، شاداب و با نشاط، مؤمن به هدفها و ارزشهاى انقلاب، مؤمن به مردم، مؤمن به نيروى مردم و معتقد به حق مردم را انتخاب كنند؛ اين مهمترين بخش مشاركت عمومى مردم در امسال است."

بيانات در حرم رضوي عليه السلام. 1 فروردين 84

به كسي گرايش پيدا كنيد كه به دين و دنياي مردم اهميت مي دهد

"شما از نامزدِ خودتان حمايت كنيد، ديگران هم از نامزدِ خودشان حمايت كنند و به او رأى دهند. در پيدا كردن نامزد مورد نظر دقت كنيد. به كسى گرايش پيدا كنيد كه به دين مردم، به انقلاب مردم، به دنياى مردم، به معيشت مردم، به آينده‌ى مردم و به عزت مردم اهميت مى‌دهد. بحمداللَّه ميدان براى آزمودن و ديدن و شناختن باز است؛ ملت ما هم هشيار است."

 بيانات در سالگرد ارتحال حضرت امام خمينى(ره)  14 خرداد 84

رييس جمهور  توانايي كار اجرايي داشته و دلبسته نظام و قانون اساسي باشد

"هر كسى كه در خود صلاحيتى احساس ميكند و كار اجرائى بلد است، مى‌آيد و خود را در معرض انتخاب مردم ميگذارد. اداره‌ى مملكت و كار اجرائى، كار كوچكى نيست. كارهاى بزرگ و بارهاى سنگينى بر دوش مجريان سطوح بالاست. ممكن است كسانى كه در سطوح ديگرى كار ميكنند، ابعاد اين سنگينى را هم بعضاً تشخيص ندهند كه چقدر اين بار سنگين است. آن كسانى كه وارد ميدان ميشوند، بايد كسانى باشند كه در خود توانائىِ كشيدن اين بار را بيابند؛ صلاحيتهائى  را هم كه در قانون اساسى است و شوراى محترم نگهبان بر روى آنها تكيه خواهد كرد، در خودشان ملاحظه كنند و واقعاً وابسته و دلبسته‌ى به نظام و قانون اساسى باشند؛ بخواهند قانون اساسى را اجرا كنند؛ چون رئيس جمهور سوگند ميخورد كه قانون اساسى را اجرا كند؛ قسم دروغ كه نميشود خورد. كسانى كه اين را احساس ميكنند، در آن ميدان مى‌آيند؛ كسانى هم كه نه، قصد ندارند در اين صحنه حاضر شوند، در صحنه‌ى انتخاب كردن و كمك به پرشور شدن انتخابات شركت خواهند كرد."

بیانات در دیدار مردم قم   19 دي 91

مهدی علوی بازدید : 122 چهارشنبه 27 دی 1391 نظرات (0)

مبارزی که آیت‌الله خامنه‌ای را مجذوب خود کرد

چهارشنبه 27 دی ماه سال 1391
عرفات به محض شنیدن نام نواب دوزانو نشست و با دست سه بار روی زانوهایش زد و گفت: «نواب، نواب، نواب».
به گزارش جهان، سید مجتبی تهرانی معروف به نواب صفوی، در سال 1303 شمسی در خانواده ای روحانی و اصیل در خانه  محقری در خانی آباد تهران قدم به عرصه ی وجود گذاشت. در اواخر سال 1320، پس از طی تحصیلات ابتدایی و متوسطه، رهسپار حوزه علمیه نجف اشرف شد. شهید نواب در هشتم اردیبهشت 1324، در سر چهارراه حشمت الدوله به کسروی (توهین کننده به مقدسات اسلام و تشیع) حمله کرد ولی توسط پلیس دستگیر و زندانی شد. بعد از آزادی از زندان، موجودیت فداییان اسلام را طی یک اعلامیه ی رسمی با جمله ی هوالعزیز و تیتر « دین و انتقام» اعلام کرد و اعدام کسروی را پیگیری نمود تا اینکه کسروی توسط یکی از شاگردانش به هلاکت رسید. نواب در طول دوران کوتاه اما پربار زندگی خود به عنوان یک روحانی انقلابی و مبارز شناخته می شد. او تنها به ایران خلاصه نمی شود و با سفر به ممالک و شهرهای مهم جهان اسلام به روشنگری علیه طاغوت ها و دفاع از اسلام برمی خیزد.

شهید نواب صفوی بی شک یکی از بزرگان تاریخ تشیع محسوب می شود که با شکستن برخی حصارهای تنگ، توانست در عین تأثیر‌گذاری در مهم ترین حوادث دوران زندگی خود، افقهای جدیدی را هم پیش چشم مبارزین مسلمان بگشاید. 27 دی ماه سالروز شهادت این بزرگمرد است. به همین مناسبت مروری خواهیم داشت بر برخی خاطرات مربوط به ایشان:
از وجوه عظمت نواب، یکی آن بود که با خلوص شدید و با عملکرد جذاب خود، بسیاری را نه تنها شیفته خویشتن بلکه وارد مبارزه علیه باطل می کرد. شاید جالب باشد که بدانیم رهبر معظم انقلاب هم یکی از این افراد هستند که شدیداً هم تحت تأثیر شهید نواب قرار داشته اند. ایشان در همین‌باره فرموده اند: «من شاید شانزده سال یا پانزده سالم بود که مرحوم نواب صفوی به مشهد آمد. مرحوم نواب صفوی برای من خیلی جاذبه داشت و به کلی مرا مجذوب خودش کرد. هرکسی هم که آن وقت در حدود سنین من بود، مجذوب نواب صفوی می‌شد. از بس این آدم پرشور و با اخلاص، پر از صدق و صفا و ضمناً شجاع و صریح و گویا بود. من می توانم بگویم که آنجا به طور جدی به مسائل مبارزاتی و به آنچه که به آن مبارزه سیاسی می‌گوییم علاقه‌مند شدم.» (بیانات در گفت و شنود با گروهی از نوجوانان و جوانان در تاریخ 14 بهمن 76)

ایشان در جایی دیگر، خاطره آن دیدار و تأثیر شهید نواب بر خود را مفصل تر تعریف کرده اند: «نواب یک سفر آمد مشهد. برای اولین بار نواب را آنجا شناختیم و فکر می‌کنم که سال 31 یا 32 بود. ... یک جاذبه پنهانی مرا به طرف نواب می کشاند و بسیار علا‌قه مند شدم که نواب را ببینم... یک روز خبر دادند که نواب می خواهد بیاید بازدید طلاب مدرسه سلیمان خان که ما هم جزو طلاب آن مدرسه بودیم. ما آن روز مدرسه را آب و جارو و مرتب کردیم. یادم نمی رود که آن روز جزو روزهای فراموش نشدنی زندگی من بود.
” (نواب) به افراد کراواتی که می‌رسید می گفت: این بند را اجانب به گردن ما انداخته‌اند، برادر باز کن. به کسانی که کلاه شاپو سرشان بود می گفت: این کلاه را اجانب سر ما گذاشته اند برادر بردار “
نواب آمد. یک عده هم از فدائیان اسلام با او بودند ... ایشان [شهید نواب] هم شروع به سخنرانی کردند. سخنرانی نواب یک سخنرانی عادی نبود. بلند می‌شد و می‌ایستاد و با شعار کوبنده و با شعاری شروع به صحبت می‌کرد. من محو نواب شده بودم. خودم را از لابه‌لای جمعیت به نزدیکش رسانده و جلوی نواب نشسته بودم. تمام وجودم مجذوب این مرد بود و به سخنانش گوش می‌دادم و او هم بنا کرد به شاه و به دستگاه‌های انگلیس و اینها بدگویی کردن. اساس سخنانش این بود که اسلام باید زنده شود. اسلام باید حکومت کند و این کسانی که در رأس کار هستند اینها دروغ می گویند. اینها مسلمان نیستند و من برای اولین بار این حرف‌ها را از نواب صفوی شنیدم و آنچنان این حرف‌ها درون من نفوذ کرد و جای گرفت که احساس می کردم دلم می خواهد همیشه با نواب باشم. این احساس را واقعا داشتم که دوست دارم همیشه با او باشم...
بعد گفتند که فردا هم نواب به مدرسه نواب می‌رود. من هم رفتم مدرسه نواب برای اینکه بار دیگر نواب را ببینم. مدرسه نواب مدرسه بزرگی است. بر عکس مدرسه سلیمان‌خان که کوچک است، مدرسه نواب جا و فضای وسیعی دارد. آن روز همه آن مدرسه را فرش کرده بودند و منتظر نواب بودند. گفتند که از مهدیه راه افتاده اند به این طرف. من راه افتادم و به استقبالش رفتم که هرچه زودتر او را ببینم. یک وقت دیدم از دور دارد می آید. یک نیم‌دایره‌ای در پیاده‌رو درست شده بود که وسط آن نیم دایره نواب قرار گرفته بود و دوطرفش همینطور صف مردمی بود که از پشت سر فشار می آوردند و می‌خواستند او را ببینند و پشت سرش جمعیت زیادی حرکت می‌کرد.
من هم وارد شدم. باز رفتم نزدیک نواب قرار گرفتم. جذب حرکات او شده بودم. نواب همین طوری که می‌رفت شعار هم می داد. نه این که خیال کنید همین طور عادی راه می رفت، یک منبر در راه شروع کرده بود: ما باید اسلام را حاکم کنیم. برادر مسلمان! برادر غیرتمند! اسلام باید حکومت کند. از این گونه حرف‌ها و مرتباً در راه با صدای بلند شعار می داد. به افراد کراواتی که می‌رسید می گفت: این بند را اجانب به گردن ما انداخته‌اند، برادر باز کن. به کسانی که کلاه شاپو سرشان بود می گفت: این کلاه را اجانب سر ما گذاشته اند برادر بردار.
و من دیدم کسانی را که به نواب می رسیدند و در شعاع صدای او و اشاره دست او قرار می گرفتند، کلاه شاپو را بر‌می‌داشتند و مچاله می‌کردند در جیبشان می‌گذاشتند. اینقدر سخنش و کلامش نافذ بود. من واقعاً به نفوذ نواب در مدت عمرم کمتر کسی را دیده‌ام. خیلی مرد عجیبی بود. یکپارچه حرارت بود، یک تکه آتش بود.
با همین حالت رسیدیم به مدرسه نواب و وارد مدرسه شدیم. جمعیت زیادی هم پشت سرش آمدند. البته مدرسه پر نشد، اما حدود مسجد مدرسه جمعیت زیادی جمع شده بودند. باز من رفتم همان جلو نشستم و چهارچشمی نواب را می پاییدم. شروع به سخنرانی کرد. با همه وجودش حرف می زد. یعنی این جور نبود که فقط زبان و سر و دست کار کند، بلکه زبان و سر و دست و پا و بدن و همه وجودش همین‌طور حرکت می کرد و حرف می زد و شعار می داد و مطلب می گفت. بعد هم که سخنرانی‌اش تمام شد ظهر شده بود و پیشنهاد کردند که نماز جماعت بخوانیم.
” من (آیت الله خامنه ای) واقعاً به نفوذ نواب در مدت عمرم کمتر کسی را دیده‌ام. خیلی مرد عجیبی بود. یکپارچه حرارت بود، یک تکه آتش بود “
قبول کرد و اذان گفتند. ایستاد جلو و یک نماز جماعت حسابی هم ما پشت سر نواب خواندیم. بعد نواب رفت و دیگر ما بی خبر بودیم و اطلاعی از نواب نداشتیم تا خبر شهادتش به مشهد رسید، بعد از حدود تقریباً دو سال که از سفر نواب به مشهد می‌گذشت. خبر شهادتش که رسید ما در مدرسه نواب بودیم. یادم هست که یک جمع طلبه آن‌چنان خشمگین و منقلب شده بودیم که علناً در مدرسه شعار می‌دادیم و به شاه دشنام می‌دادیم و خشم خودمان را به این صورت اظهار می‌کردیم ... باید گفت که اولین جرقه‌های انگیزش انقلاب اسلامی به‌وسیله نواب در من به‌وجود آمد و هیچ شکی ندارم که اولین آتش را در دل ما نواب روشن کرد. یک سال بعد از آن من دوستی پیدا کردم که از مریدان و نزدیکان نواب بود. این دوست معلم بود در تهران. الان هم هست. بعد از شهادت نواب در سال 35 بود که او آمده بود مشهد و خاطرات فراوانی از نواب نقل می کرد. خودش هم با نواب نزدیک بود. از زندگی شخصی نواب، از زندگی مبارزاتی نواب، از شعارهایش، از بیانیه‌هایش، از وضع خانوادگی، خیلی چیزها برای من گفت و ما را بیشتر مجذوب و عاشق نواب کرد و این حالت و رنگ‌گیری از نواب شروع شد و موجب شد که ما در همان سال 35 اولین حرکات مبارزاتی خودمان را شروع کنیم.» (حدیث‌رویش، یادمان پنجاهمین سالروز عروج شهید نواب صفوی و یارانش، دی ماه 1384، صفحات2 و 3)

٭ ٭ ٭

اثرگذاری شهید نواب محدود به مرزهای جغرافیایی نبوده است. او در سفری که چندی پیش از شهادتش به اردن و مصر داشت نه تنها موجب شد ذهنیت بسیاری از متفکرین جهان اسلام به سمت مبارزه و حق، تغییر جهت دهد بلکه حتی در بین جوانان مسلمان هم شوری ایجاد کرد که وارد مبارزه شوند. یکی از آن جوانان یاسر عرفات بود که تا سال ها جزو برجسته ترین مبارزان با رژیم منحوس صهیونیستی محسوب می شد.
آقای اسدالله صفا (از اعضای فدائیان اسلام) در خاطره‌ای به این موضوع اشاره نموده است: «در یکی از سفرهایی که به کشورهای عربی داشتیم به دیدن یاسر عرفات رفتیم. مرحوم خلخالی در معرفی من گفت: ایشان از یاران شهید نواب صفوی هستند. عرفات به محض شنیدن نام نواب دوزانو نشست و با دست سه بار روی زانوهایش زد و گفت: «نواب، نواب، نواب». او وقتی تعجب ما را دید ،گفت: آن سالی که شهید نواب برای سخنرانی به دانشگاه الازهر مصر آمده بود، بنده در آن دانشگاه درس می‌خواندم. ایشان یک ساعت و نیم با شور و حرارت سخنرانی کرد. بعد از سخنرانی من با زحمت نزدیک او شدم.
او دست مرا گرفت و مرا سوار ماشین حامل خود کرد. بعد از اینکه اسم و رسمم را پرسید، گفت: برای چه به اینجا آمده‌ای؟ گفتم: آمده‌ام درس بخوانم. به محض گفتن این جمله شهید نواب با عصبانیت سرم داد کشید و گفت: اسرائیلی‌ها دارند ناموس شما را به خطر می‌اندازند آنوقت تو آمده‌ای اینجا درس بخوانی. برو با هموطن‌هایت آنها را از فلسطین بیرون کن و با آنها جهاد کن.یاسر عرفات می گفت: هنوز بعد از اینکه سالها از آن جریان می گذرد، صدای نواب در گوشم طنین انداز است. هنوز صحبت های نواب در گوشم
با همه وجودش حرف می زد. یعنی این جور نبود که فقط زبان و سر و دست کار کند، بلکه زبان و سر و دست و پا و بدن و همه وجودش همین‌طور حرکت می کرد و حرف می زد و شعار می داد و مطلب می گفت
است و بعد از صحبت های نواب بود که به فکر تشکیل گروه و دسته ای برای مبارزه با اسرائیل افتادم.» (همان، صفحه 15)

دست‌نوشته رهبر انقلاب درباره شهید نواب صفوی
٭ ٭ ٭

تقوا، توکل، بصیرت و شجاعت شهید نواب، مسائلی نبود که یک شبه به وجود آمده باشد، بلکه مدت ها پیش از ورود او به مبارزه و تشکیل فدائیان اسلام هم با خودسازی در او وجود داشت.

علامه محمدتقی جعفری خاطره ای از دوران طلبگی خود و نواب دارد که نشانگر همین امر است:
«هر دو جوان ‌بودیم‌ و هر دو به‌ نوعی‌ تهجد و شب‌‌زنده‌‌داری‌ و زیارت ‌را دوست‌ داشتیم‌. در حوزه‌ نجف‌ در خدمت‌ مرحوم [شیخ مرتضی] طالقانی [از عرفای بزرگ معاصر]‌ تلمذ می‌کردیم‌ و از علامه‌ شیخ‌ عبدالحسین‌امینی‌ صاحب‌ الغدیر درس‌ ایمان‌ و ولایت‌ می‌آموختیم. روزی‌ (شهید نواب صفوی) پیشنهاد کرد پیاده‌ از نجف‌ به ‌کربلا برای‌ زیارت‌ سومین‌ پیشوای‌ تشیع‌ با هم‌ حرکت‌ کنیم. موافقت‌ کردم‌ و بعد از ظهر یکی‌ از روزهای ‌پائیزی‌ به‌ راه‌ افتادیم. هوا تقریباً تاریک‌ شده‌ بود که‌ ما در راه‌ نجف‌ ـ کربلا قرار گرفتیم‌ و هنوز بیش‌ از چند کیلومتر از شهر دور نشده‌ بودیم‌ که‌ مردی‌ تنومند از اعراب‌ بیابان‌نشین‌ در جلومان‌ سبز شد و با صدایی‌ خشن‌ فرمان ‌ایستادن‌ داد.
در نور مهتاب‌، خنجر آذین‌ شده‌ای‌ را که ‌مرد عرب‌ بر کمر داشت‌ دیدم‌ و یکه‌ خوردم‌؛ اما سید آرام ‌ایستاد. مرد عرب‌ با خشونت‌ گفت‌ هر چه‌ دینار دارید از جیب‌هایتان‌ بیرون‌ آورده‌ و تحویل‌ دهید. من‌ ترسیده ‌بودم‌ و می‌خواستم‌ آنچه‌ دارم‌ تحویل‌ دهم‌ که‌ یکمرتبه ‌متوجه‌ شدم‌ شهید نواب‌ صفوی‌ با چالاکی‌، خنجر مرد عرب‌ را از کمرش‌ بیرون‌ کشیده‌ و برق‌ آن‌ را جلوی‌چشمان‌ مرد تنومند نگه‌ داشته‌ و با قدرت‌ نوک‌ خنجر را نزدیک‌ گلویش‌ قرار داده‌ و می‌گوید: با خدا باش‌ و از خدا بترس‌ و دست‌ از زشتی‌ها بشوی‌.»

من‌ از سرعت‌ و شجاعت‌ سید حیرت‌ زده‌ شدم‌ و مات‌ به‌ هر دوی‌ آنها نگاه‌ می‌کردم‌ که‌ مرد عرب‌ ما را به‌ چادرش‌ جهت‌استراحت‌ دعوت‌ کرد و نواب‌ صفوی‌ فوراً پذیرفت‌. برای ‌من‌ تعجب‌ آور بود. به‌ سید گفتم‌ دعوت‌ کسی‌ را می‌پذیری‌ که‌ تا چند لحظه‌ پیش‌ می‌خواست‌ لُخت‌مان‌کند؟ سید گفت‌: «اینها عرب‌ هستند و به‌ میهمان‌ ارج‌ می‌نهند و محال‌ است‌ خطری‌ متوجه‌ ما باشد.» آن‌ شب‌ من‌ و نواب‌ به‌ چادر مرد عرب‌ رفتیم‌ و سید تا صبح‌ آرام‌ خوابید و من‌ تا صبح‌ بیدار بودم‌ و همه‌اش ‌می‌ترسیدم‌ که‌ مرد عرب‌ هر دوی‌ ما را نابود کند. سید نیمه‌ شب‌ برای‌ نماز برخاست‌ و با آوایی‌ ملکوتی‌ باخدای‌ خویش‌ به‌ راز و نیاز پرداخت‌ و فردای‌
” ایشان (آیت الله بروجردی) نامه را خواندند، فرمودند: «خدا توفیق‌تان بدهد، نه قطع شهریه از طرف من بوده و نه مخالفتی با فدائیان اسلام دارم “
آن‌ روز با هم‌ عازم‌ کربلا شدیم‌. این‌ خاطره‌ در طول‌ پنجاه‌ سال‌، همیشه‌ نوازشگر من‌ بوده‌ است‌. وقتی‌ شهید شد اشکی‌در سوگش‌ بی‌‌اختیار از دیدگانم‌ جاری‌ شد.» (ابن سینای زمان، تدوین سید محمدرضا غیاثی کرمانی، انتشارات پارسیان، صفحات 83 و 84) اما برجستگی نواب تنها به امور مبارزاتی محدود نمی‌شد، بلکه وی در وجوه اخلاقی هم درخشندگی‌هایی داشت که در اصل همین‌ها پشتوانه مبارزه خالصانه او بود: «در پایان یکی از جلسات عمومی که در خانه ای واقع در جنوب شهر تهران برگزار شده بود، مردی از اهالی همان محل، خود را به شهید نواب صفوی رسانده و پس از بوسیدن او و اظهار ارادت، سؤالی را نیز مطرح کرده بود. فشار جمعیت به حدی زیاد بود که بین آن مرد و شهید نواب که درست روبه روی یکدیگر ایستاده بودند، هیچ فاصله‌ای وجود نداشت. ... پس از مدتی که جمعیت کم کم متفرق شدند، نواب همراه دوستانش نشسته بودند که معلوم شد انگشت پای ایشان مجروح شده و احتیاج به پانسمان دارد. وقتی همراهانش علت را جویا شدند، مشخص شد همان مرد، در تمام مدتی که ایستاده و با ایشان صحبت می کرده، پایش را روی انگشت پای شهید نواب که بی کفش بوده قرار داده و به همین دلیل انگشت پای ایشان مجروح شده بود، ایشان نیز طی این مدت هیچ اعتراضی نکرده بود. شهید نواب صفوی، علت این کار را در جواب سؤال دوستانش چنین عنوان نمود: «اگر من چیزی به او می گفتم و اعتراض می کردم، این کار باعث خجالت آن مرد می شد و این درست نبود. تحمل این مختصر درد و جراحت برای من آسان تر از تحمل شرمندگی او بود، در حالی که او با یک دنیا خلوص با من روبوسی کرده و سؤال و جواب می کرد.» (به یاری خداوند توانا، نشر یا زهرا سلام‌الله علیها، صفحه 46)

٭ ٭ ٭

در خاتمه مناسب است به یکی از شبهاتی که برخی جاهلین یا مغرضین مطرح می‌کنند، اشاره کنیم و آن مخالفت متقابل و مبنایی آیت‌الله العظمی بروجردی و فدائیان اسلام است. مرحوم حجت الاسلام و‌المسلمین رضا گلسرخی که خود از فدائیان اسلام بوده به ماجرایی اشاره کرده که صریحاً حقیقت امر را نشان می دهد و نشانگر عنایت متقابل آن بزرگواران و دسیسه چینی برخی اطرافیان است:«در مورد رابطه فدائیان اسلام با آیت الله بروجردی چیزی که من یادم هست، این است که چند مرتبه، به خاطر عضو فدائیان اسلام بودن، شهریه مرا قطع کردند. هر دفعه هم آقا جلال آشتیانی می رفت و آن را درست می کرد. یکدفعه، من خودم ناراحت شدم، نامه ای نوشتم و خدمت آقا [آیت الله بروجردی] رفتم. در آن نامه نوشتم که: تا حالا، دو سه مرتبه شهریه من قطع شده؛ به عنوان اینکه به آقای نواب صفوی و فدائیان اسلام ارادت داشته‌ام و اینها قطع شهریه را به حضرتعالی مستند می کنند. من مقلد شما هستم، اگر شما با فدائیان اسلام مخالفید بفرمایید من پیرو آنها نباشم.
شهدالله(خدا گواه است)، خودم خدمت آقای بروجردی رفتم و نامه را هم خودم بردم و به آقای بروجردی دادم. ایشان نامه را خواندند، فرمودند: «خدا توفیق‌تان بدهد، نه قطع شهریه از طرف من بوده و نه مخالفتی با فدائیان اسلام دارم. «این مطلب را ایشان فرمودند.» (مجله تاریخ و فرهنگ معاصر، شماره دوم، زمستان 1370، صفحه 173)
مهدی علوی بازدید : 114 سه شنبه 26 دی 1391 نظرات (0)

دو هفته پيش شهيد كاظمى پيش من آمد و گفت از شما دو درخواست دارم: يكى اين‌كه دعا كنيد من روسفيد بشوم، دوم اين‌كه دعا كنيد من شهيد بشوم. گفتم شماها واقعاً حيف است بميريد؛ شماها كه اين روزگارهاى مهم را گذرانديد، نبايد بميريد؛ شماها همه‌تان بايد شهيد شويد؛ وليكن حالا زود است و هنوز كشور و نظام به شما احتياج دارد. بعد گفتم آن روزى كه خبر شهادت صياد را به من دادند، من گفتم صياد، شايسته‌ى شهادت بود؛ حقش بود؛
حيف بود صياد بميرد. وقتى اين جمله را گفتم، چشم‌هاى شهيد كاظمى پُرِ اشك شد، گفت: ان‌شاءاللَّه خبر من را هم به‌تان بدهند!
فاصله‌‌ى بين مرگ و زندگى، فاصله‌ى بسيار كوتاهى است؛ يك لحظه است. ما سرگرم زندگى هستيم و غافليم از حركتى كه همه به سمت لقاءاللَّه دارند. همه خدا را ملاقات مى‌كنند؛ هر كسى يك طور؛ بعضى‌ها واقعاً روسفيد خدا را ملاقات مى‌كنند، كه احمد كاظمى و اين برادران حتماً از اين قبيل بودند؛ اينها زحمت كشيده بودند.
ما بايد سعى‌مان اين باشد كه روسفيد خدا را ملاقات كنيم؛ چون از حالا تا يك لحظه‌ى ديگر، اصلاً نمى‌دانيم كه ما از اين مرز عبور خواهيم كرد يا نه؛ احتمال دارد همين يك ساعت ديگر يا يك روز ديگر نوبتِ به ما برسد كه از اين مرز عبور كنيم. از خدا بخواهيم كه مرگ ما مرگى باشد كه خود آن مرگ هم ان‌شاءاللَّه مايه‌ى روسفيدى ما باشد.
ان‌شاءاللَّه خدا شماها را حفظ كند.
بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در مراسم تشييع پيكرهاى فرماندهان سپاه  21/10/1384
مهدی علوی بازدید : 120 سه شنبه 19 دی 1391 نظرات (1)
گروه معارف: از آنجا که این روزها علاوه بر ایّام عزای اهل بیت عصمت و طهارت(سلام الله علیهم اجمعین)، داغدار رحلت مرجع مجاهد و عالم عامل حضرت آیت الله العظمی حاج شیخ مجتبی تهرانی(رحمت الله علیه)هم هستیم، بر آن شدیم تا برای درک جایگاه فرمایشات ولی فقیه و نسبت آن با روایت ائمه معصومین علیهم السلام به بخشی از بیانات مرحوم آیت الله تهرانی درباره‌ی ولایت فقیه و حکومت اسلامی بپردازیم. به گزارش رجانیوز، مرحوم آیت الله العظمی تهرانی(ره) در طول عمر علمی پر برکت خود مباحث مفصلی پیرامون موضوع ولایت فقیه و حکومت اسلامی ارائه کرده‌اند که بزودی فایل صوتی این جلسات در اختیار مخاطبان قرار خواهد گرفت. ایشان در بخشی از سلسله مباحث خود پیرامون ولایت فقیه و حکومت اسلامی فرمودند: « نظریاتی درباره حکومت و دولت وجود دارد که ریشه این دو پدیده را بررسی کرده‎اند. گروهی می‎گویند پدیده دولت و حکومت از خانواده شکل گرفته است؛ یعنی بشر بعد از آن‎که خانواده تشکیل داد متوجه شد که همانند نظام خانواده، در محیط اجتماعی هم، با نگرش مدیریتی، دولت و حکومت ایجاد شود. نظریه دوم این است که حکومت و دولت را با توسل به زور و تهدید تشکیل دهند. نظریه سوم به قرارداد‎‎های اجتماعی بین گروه‎ها یا افراد اشاره دارد و این‎که مبدا پیدایش و نشر نظام دولتی و حکومتی در بین انسان‎ها عبارت از قرارداد‎‎های اجتماعی و ارتباط افراد است اما در این میان نظریه چهارمی هم بیان می‎شود، و آن این‎که پیدایش پدیده حکومت و دولت عبارت از ولایت انبیا است. ولایت انبیا سبب شد که در مقاطعی از دوران‎‎های بشری، حکومت و دولت شکل بگیرد. یعنی پیامبران الهی از ولایت خود استفاده کردند و در مقاطع خاصی در زندگی بشر، برای هدایت مردم، حکومت و نظام تشیکل دادند، و ما می‎گوییم دولت و حکومت، اِعمال همان ولایت انبیاست. آیا بعثت انبیا تنها برای تحکیم رابطه خالق و مخلوق بوده است؟ دولت و حکومت، با مسأله انبیا و مکاتب الهی چه رابطه‎ای دارد؟ در این‎جا اگر بپذیریم که مبدا پیدایش دولت و حکومت، ولایت انبیا بوده است مسأله برای همه روشن می‎شود. عده‎ای قائل هستند که بعثت انبیا برای تحکیم رابطه بین مخلوق و خالق است و هیچ نظری در مورد رابطه مخلوق با مخلوقات دیگر ندارد؛ به‎عبارت دیگر، اصلا نظری به مسائل اجتماعی نیست. معتقدین به این نظریه می‎گویند انبیاء می‎آیند نوعی دستورالعمل‎‎ها به بشریت بدهند که این رابطه را محکم کنند و بشر را به رابطه خود و خالق خودش متوجه سازند و نهایتا اگر خیلی از این‎ها را بخواهند اضافه کنند یک سری مسائل اخلاقی ضمیمه خواهند کرد ولی این دیدگاه، به تعبیر من دیدگاه تخریبی است؛ زیرا انبیا که مبعوث شدند، هم برای تحکیم رابطه مخلوق با خالق آمدند و هم برای تحکیم رابطه مخلوقات با یکدیگر. طبق آن دیدگاه تخریبی، اگر روابط ستمگرانه و ظالمانه در حکومت‎ها باشد، انبیا صرفا می‎آیند تا فقط موضع اعتراضی خود را بیان کنند؛ در حالی که موضع انبیا صرفا اعتراضی نیست و در این‎جا این نظریه مطرح می‎شود که بعثت انبیا نظر به هر دو رابطه دارد و موضعش هم تنها موضع اخلاقی و اعتراضی نیست، بلکه یک موضع سازندگی و پویایی است. برای عمل به قرآن و منشورات مکتب، راهی جز تشکیل حکومت نیست. اگر انسان بخواهد به قرآن عمل کند و منشورات مکتب یعنی احکام را در سطح جامعه بشری ساری و جاری کند راهی جز این نیست که تشکیل دولت و حکومت دهد و اگر بخواهد یک اجتماع با مکتب اسلام در خودش شکل دهد ناچار است که حکومتی تشکیل داده و بر مبنای همین مکتب که مبنا و روش حکومت‎داری را طرح می‎کند، مسائل حکومت را تببین کند. خدای متعال در قرآن فرمان‎‎های حکومتی و خصوصیات حاکم و انواع حقوق و اجرای آن را تببین می‎کند به‎طوری‎که دیگر کسی نمی‎تواند بگوید این مکتب اصلا نظری به نظام حکومتی و دولتی ندارد. بنابراین می‎بینیم که ولایت فقیه ارتباط مستقیم با مسأله حکومت و دولت و از طرفی با مکتب‎‎های الهی و بعثت انبیا دارد. انبیای الهی مبعوث شده‎اند که صرفا آباد‎کننده باشند و قدیم‎ترین حکومت‎ها و دولت‎ها مربوط به انبیا بوده است و هرجا هم که به مبارزه می‎پرداختند تشکیل حکومت می‎دادند و زمانی هم که حضرت حجت ظهور می‎کنند در امتداد راه انبیای الهی، حکومت دینی و الهی و اسلامی تشکیل می‎دهند. در این‎جا سؤالی مطرح می‎شود و آن این‎که نظام دولتی و حکومتی که انبیا تشکیل می‎دادند بر اصالت فرد شکل می‎گرفت یا اصالت اجتماع؟ جواب این است که هیچ‎کدام. نظام حکومتی انبیا که برای اعمال ولایت خودشان آن را تشکیل می‎دهند نه بر اصالت فرد استوار است که از آن به دیکتاتوری تعبیر می‎شود و نه بر اصالت اجتماع تکیه دارد که از آن به دموکراسی تعبیر می‎شود. با مراجعه به مکتب اسلام می‎بینیم اصالت فرد را در نظام حکومتی شدیدا می‎کوبد:« ما کانَ لِبَشَرٍ أَنْ یؤْتِیهُ اللهُ الْکِتابَ وَ الْحُکْمَ وَ النبُوه ثُم یقُولَ لِلناسِ کُونُوا عِبادا لی‎ مِنْ دُونِ اللهِ وَ لکِنْ کُونُوا رَبانِیینَ بِما کُنْتُمْ تُعَلمُونَ الْکِتابَ وَ بِما کُنْتُمْ تَدْرُسُونَ.» (آل عمران/79) نظام حکومتی بر پایه اصالت اجتماع هم نیست چراکه ما هیچ نیازی نداریم به اینکه ‎سراغ متون اسلامی برویم زیرا این مطلب، بحثی عقلی است، به این معنا که ما اجتماع را یک چیزی غیر از افراد نمی‎دانیم؛ اجتماع یعنی آحاد افراد جامعه و به‎تعبیر دیگر اجتماع امری عرضی است پس به اصالت اجتماع هم قائل نیستیم و می‎گوییم عقلا غلط است؛ درنتیجه حکومت‎‎های الهی به منظور تطبیق فرمان‎‎های الهی، برای تعادل روابط و ارتباطات اجتماعی، شکل می‎گیرد که در آن، قانون مطرح است. به‎طوری‎که حکومت و دولت در مکتب‎‎های الهی بر مبنای قانون الهی عمل می‎کنند و همه ائمه به همین قوانین الهی عمل می‎کردند؛ به عبارت دیگر تمام انبیا و اولیا روی فرمان‎‎های الهی تکیه می‎کردند. اسلام ما، انقلابی است ما اسلام انقلابی را پذیرفته‎ایم. دگرگونی‎‎های مکتب انقلابی، دگرگونی باطنی است چراکه اصلاح سطحی، انقلاب غلط است و از آن‎جا که انقلاب، مرکز می‎خواهد پس باید ولایت در آن باشد، آیاتی را ذکر می‎کنیم که مرکزیت را به مکتب الهی می‎دهند: «یا ایها الذین آمَنُوا أَطِیعُوا اللـهَ وَأَطِیعُوا الرسُولَ وَأُولِی الْأَمْرمِنکُم» (نساء59)این ندای اصل مرکزیت است، هرچه او گفت باید گوش کنید. همه مکتب‎ها مسأله اصل مکتب را امر مسلم می‎دانند خصوصا انقلاب انبیا که باید دارای ویژگی‎‎هایی باشد و اگر پذیرفتیم که رهبران و اولیا الهی رهبر هستند، باید کار‎‎های انقلابی انجام دهند و این اصل مرکزیت است؛ چراکه مکتب‎‎های الهی هیچ‎گاه متوقف نیست و همیشه تداوم دارد، که می‎رسد به ولایت فقیه. نمی‎خواهم وارد برخی از مسائل مصداقی بشوم، اما بد نیست این را تذکر بدهم که الان هم وقتی به نقش حضرت امام (رحمت‎الله‎علیه) توجه می‎کنیم، می‎بینیم همان راه انبیا بوده است. بگذرید از عده‎ای که می‎خواهند چشم را ببندند و نمی‎خواهند چشم را باز کرده و واقعیت را درک کنند. چرا باید انسان این‎قدر بی‎انصاف باشد که فراموش کند که روش، همان روش مکتب انبیا و روش انبیا است.»[1] .........
مهدی علوی بازدید : 104 سه شنبه 19 دی 1391 نظرات (0)
آیت الله تهرانی:اسلام ما،انقلابی است/عده‎ای می‎خواهند چشم را ببندندو فراموش کنند

گروه معارف:  از آنجا که این روزها علاوه بر ایّام عزای اهل بیت عصمت و طهارت(سلام الله علیهم اجمعین)، داغدار رحلت مرجع مجاهد و عالم عامل حضرت آیت الله العظمی حاج شیخ مجتبی تهرانی(رحمت الله علیه)هم هستیم، بر آن شدیم تا برای درک جایگاه فرمایشات ولی فقیه و نسبت آن با روایت ائمه معصومین علیهم السلام به بخشی از بیانات مرحوم آیت الله تهرانی درباره‌ی ولایت فقیه و حکومت اسلامی بپردازیم.

به گزارش رجانیوز، مرحوم آیت الله العظمی تهرانی(ره) در طول عمر علمی پر برکت خود مباحث مفصلی پیرامون موضوع ولایت فقیه و حکومت اسلامی ارائه کرده‌اند که بزودی فایل صوتی این جلسات در اختیار مخاطبان قرار خواهد گرفت. ایشان در بخشی از سلسله مباحث خود پیرامون ولایت فقیه و حکومت اسلامی فرمودند:

« نظریاتی درباره حکومت و دولت وجود دارد که ریشه این دو پدیده را بررسی کردهاند. گروهی میگویند پدیده دولت و حکومت از خانواده شکل گرفته است؛ یعنی بشر بعد از آنکه خانواده تشکیل داد متوجه شد که همانند نظام خانواده، در محیط اجتماعی هم، با نگرش مدیریتی، دولت و حکومت ایجاد شود. نظریه دوم این است که حکومت و دولت را با توسل به زور و تهدید تشکیل دهند. نظریه سوم به قرارداد‎‎های اجتماعی بین گروهها یا افراد اشاره دارد و اینکه مبدا پیدایش و نشر نظام دولتی و حکومتی در بین انسانها عبارت از قرارداد‎‎های اجتماعی و ارتباط افراد است اما در این میان نظریه چهارمی هم بیان میشود، و آن اینکه پیدایش پدیده حکومت و دولت عبارت از ولایت انبیا است. ولایت انبیا سبب شد که در مقاطعی از دوران‎‎های بشری، حکومت و دولت شکل بگیرد. یعنی پیامبران الهی از ولایت خود استفاده کردند و در مقاطع خاصی در زندگی بشر، برای هدایت مردم، حکومت و نظام تشیکل دادند، و ما میگوییم دولت و حکومت، اِعمال همان ولایت انبیاست.

آیا بعثت انبیا تنها برای تحکیم رابطه خالق و مخلوق بوده است؟

دولت و حکومت، با مسأله انبیا و مکاتب الهی چه رابطهای دارد؟ در اینجا اگر بپذیریم که مبدا پیدایش دولت و حکومت، ولایت انبیا بوده است مسأله برای همه روشن میشود. عدهای قائل هستند که بعثت انبیا برای تحکیم رابطه بین مخلوق و خالق است و هیچ نظری در مورد رابطه مخلوق با مخلوقات دیگر ندارد؛ بهعبارت دیگر، اصلا نظری به مسائل اجتماعی نیست. معتقدین به این نظریه میگویند انبیاء میآیند نوعی دستورالعمل‎‎ها به بشریت بدهند که این رابطه را محکم کنند و بشر را به رابطه خود و خالق خودش متوجه سازند و نهایتا اگر خیلی از اینها را بخواهند اضافه کنند یک سری مسائل اخلاقی ضمیمه خواهند کرد ولی این دیدگاه، به تعبیر من دیدگاه تخریبی است؛ زیرا انبیا که مبعوث شدند، هم برای تحکیم رابطه مخلوق با خالق آمدند و هم برای تحکیم رابطه مخلوقات با یکدیگر. طبق آن دیدگاه تخریبی، اگر روابط ستمگرانه و ظالمانه در حکومتها باشد، انبیا صرفا میآیند تا فقط موضع اعتراضی خود را بیان کنند؛ در حالی که موضع انبیا صرفا اعتراضی نیست و در اینجا این نظریه مطرح میشود که بعثت انبیا نظر به هر دو رابطه دارد و موضعش هم تنها موضع اخلاقی و اعتراضی نیست، بلکه یک موضع سازندگی و پویایی است.

 

 برای عمل به قرآن و منشورات مکتب، راهی جز تشکیل حکومت نیست.

اگر انسان بخواهد به قرآن عمل کند و منشورات مکتب یعنی احکام را در سطح جامعه بشری ساری و جاری کند راهی جز این نیست که تشکیل دولت و حکومت دهد و اگر بخواهد یک اجتماع با مکتب اسلام در خودش شکل دهد ناچار است که حکومتی تشکیل داده و بر مبنای همین مکتب که مبنا و روش حکومتداری را طرح میکند، مسائل حکومت را تببین کند. خدای متعال در قرآن فرمان‎‎های حکومتی و خصوصیات حاکم و انواع حقوق و اجرای آن را تببین میکند بهطوریکه دیگر کسی نمیتواند بگوید این مکتب اصلا نظری به نظام حکومتی و دولتی ندارد. بنابراین میبینیم که ولایت فقیه ارتباط مستقیم با مسأله حکومت و دولت و از طرفی با مکتب‎‎های الهی و بعثت انبیا دارد.

انبیای الهی مبعوث شدهاند که صرفا آبادکننده باشند و قدیمترین حکومتها و دولتها مربوط به انبیا بوده است و هرجا هم که به مبارزه میپرداختند تشکیل حکومت میدادند و زمانی هم که حضرت حجت ظهور میکنند در امتداد راه انبیای الهی، حکومت دینی و الهی و اسلامی تشکیل میدهند.

در اینجا سؤالی مطرح میشود و آن اینکه نظام دولتی و حکومتی که انبیا تشکیل میدادند بر اصالت فرد شکل میگرفت یا اصالت اجتماع؟ جواب این است که هیچکدام. نظام حکومتی انبیا که برای اعمال ولایت خودشان آن را تشکیل میدهند نه بر اصالت فرد استوار است که از آن به دیکتاتوری تعبیر میشود و نه بر اصالت اجتماع تکیه دارد که از آن به دموکراسی تعبیر میشود. با مراجعه به مکتب اسلام میبینیم اصالت فرد را در نظام حکومتی شدیدا میکوبد:« ما کانَ لِبَشَرٍ أَنْ یؤْتِیهُ اللهُ الْکِتابَ وَ الْحُکْمَ وَ النبُوه ثُم یقُولَ لِلناسِ کُونُوا عِبادا لی مِنْ دُونِ اللهِ وَ لکِنْ کُونُوا رَبانِیینَ بِما کُنْتُمْ تُعَلمُونَ الْکِتابَ وَ بِما کُنْتُمْ تَدْرُسُونَ.» (آل عمران/79)

نظام حکومتی بر پایه اصالت اجتماع هم نیست چراکه ما هیچ نیازی نداریم به اینکه سراغ متون اسلامی برویم زیرا این مطلب، بحثی عقلی است، به این معنا که ما اجتماع را یک چیزی غیر از افراد نمیدانیم؛ اجتماع یعنی آحاد افراد جامعه و بهتعبیر دیگر اجتماع امری عرضی است پس به اصالت اجتماع هم قائل نیستیم و میگوییم عقلا غلط است؛ درنتیجه حکومت‎‎های الهی به منظور تطبیق فرمان‎‎های الهی، برای تعادل روابط و ارتباطات اجتماعی، شکل میگیرد که در آن، قانون مطرح است. بهطوریکه حکومت و دولت در مکتب‎‎های الهی بر مبنای قانون الهی عمل میکنند و همه ائمه به همین قوانین الهی عمل میکردند؛ به عبارت دیگر تمام انبیا و اولیا روی فرمان‎‎های الهی تکیه میکردند.

 

اسلام ما، انقلابی است

ما اسلام انقلابی را پذیرفتهایم. دگرگونی‎‎های مکتب انقلابی، دگرگونی باطنی است چراکه اصلاح سطحی، انقلاب غلط است و از آنجا که انقلاب، مرکز میخواهد پس باید ولایت در آن باشد، آیاتی را ذکر میکنیم که مرکزیت را به مکتب الهی میدهند: «یا ایها الذین آمَنُوا أَطِیعُوا اللـهَ وَأَطِیعُوا الرسُولَ وَأُولِی الْأَمْرمِنکُم» (نساء59)این ندای اصل مرکزیت است، هرچه او گفت باید گوش کنید. همه مکتبها مسأله اصل مکتب را امر مسلم میدانند خصوصا انقلاب انبیا که باید دارای ویژگی‎‎هایی باشد و اگر پذیرفتیم که رهبران و اولیا الهی رهبر هستند، باید کار‎‎های انقلابی انجام دهند و این اصل مرکزیت است؛ چراکه مکتب‎‎های الهی هیچگاه متوقف نیست و همیشه تداوم دارد، که میرسد به ولایت فقیه. نمیخواهم وارد برخی از مسائل مصداقی بشوم، اما بد نیست این را تذکر بدهم که الان هم وقتی به نقش حضرت امام (رحمتاللهعلیه) توجه میکنیم، میبینیم همان راه انبیا بوده است. بگذرید از عدهای که میخواهند چشم را ببندند و نمیخواهند چشم را باز کرده و واقعیت را درک کنند. چرا باید انسان اینقدر بیانصاف باشد که فراموش کند که روش، همان روش مکتب انبیا و روش انبیا است.»[1]

.........

مهدی علوی بازدید : 110 شنبه 09 دی 1391 نظرات (0)
بازخوانی بیانات رهبر فرزانه انقلاب درباره حماسه 9 دی


بصیرت= مثل 9 دی

 

۹ دىِ در تاريخ ماند

حضرت آیت الله خامنه ای افزودند: مطمئن باشيد كه روز نهم دىِ امسال هم در تاريخ ماند؛ اين هم يك روز متمايزى شد. شايد به يك معنا بشود گفت كه در شرائط كنونى - كه شرائط غبارآلودگىِ فضاست - اين حركت مردم اهميت مضاعفى داشت؛ كار بزرگى بود. هرچه انسان در اطراف اين قضايا فكر ميكند، دست خداى متعال را، دست قدرت را، روح ولايت را، روح حسين بن على (عليه السّلام) را مى‌‌‌بيند. اين كارها كارهائى نيست كه با اراده‌‌‌‌ى امثال ما انجام بگيرد؛ اين كار خداست، اين دست قدرت الهى است؛ همان طور كه امام در يك موقعيت حساسى - كه من بارها اين را نقل كرده‌‌‌‌ام - به بنده فرمودند: «من در تمام اين مدت، دست قدرت الهى را در پشت اين قضايا ديدم». درست ديد آن مرد نافذِ بابصيرت، آن مرد خدا
.

رهبر حیکم انقلاب ادامه دادند: اينكه من عرض ميكنم روز نُه دى در تاريخ ماندگار است، به خاطر اين است. مردم بيدارند؛ همين است كه كشور شما را نگه داشته است عزيزان من! همين است كه انقلابتان را حفظ كرده است؛ همين است كه جرأت سران استكبار را از آنها گرفته است كه بخواهند به ملت ايران حمله كنند؛ ميترسند. حالا در تبليغات، زيد و عمرو و بكر را ميكشند جلو، بمباران تبليغاتى ميكنند؛ اما حقيقت قضيه چيز ديگرى است. دشمن حقيقى آنها ملت ايران است، دشمن حقيقى آنها ايمان و بصيرت ملت ايران است، دشمن حقيقى آنها همين غيرت دينى جوانهاست كه ميجوشد. يك وقتى هم دندان روى جگر ميگذارند، صبر هم ميكنند، بايد هم بكنند؛ اما يك وقت هم آنجائى كه وقت حضور در صحنه است، مى‌‌‌‌آيند توى صحنه.

ایشان با بیان اینکه مسئولين كشور بحمداللَّه چشمشان هم باز است، مى‌‌‌‌بينند؛ مى‌‌‌‌بينند مردم در چه جهتى دارند حركت ميكنند، اظهار داشتند: حجت بر همه تمام شده است، حركت عظيم روز چهارشنبه ى نهم دى ماه حجت را بر همه تمام كرد. مسئولين قوه‌‌‌‌‌ى مجريه، مسئولين قوه‌‌‌ى مقننه، مسئولين قوه‌‌‌‌ى قضائيه، دستگاه‌‌‌هاى گوناگون، همه ميدانند كه مردم در صحنه‌‌‌اند و چه ميخواهند. دستگاه‌‌‌‌‌‌ها بايد وظائفشان را انجام بدهند؛ هم وظائفشان در مقابل آدم مفسد و اغتشاشگر و ضدانقلاب و ضدامنيت و اينها، هم وظائفشان در زمينه‌‌‌ى اداره‌‌‌‌‌‌ى كشور. مسائل كشور كه فقط مسائل مربوط به اغتشاشگران نيست؛

راهپيمائى حكومتى!

رهبر فرزانه انقلاب ادامه دادند: گفتند راهپيمائى حكومتى! بى عقلها نفهميدند كه با اين حرف دارند حكومت را تعريف ميكنند؛ دارند از حكومت تمجيد ميكنند. اين چه حكومتى است كه در ظرف دو روز - روز عاشورا (يكشنبه) آن خباثتها را راه انداختند، روز چهارشنبه اين حركت عظيم راه افتاد - ميتواند يك چنين بسيج عظيم ملى را در سرتاسر كشور بكند؟ امروز كدام كشور ديگر، كدام حكومت ديگر چنين قدرتى دارد؟ قوى‌‌‌‌ترين حكومتهاى دنيا و ثروتمندترينشان - كه ولخرجى‌‌‌‌هاى زيادى هم براى جاسوس پرورى و خرابكارى و تروريست پرورى دارند - اگر همه ى تلاششان را هم بكنند، نميتوانند ظرف

دو روز، صد هزار نفر آدم را بياورند توى خيابانهاى شهرشان يا كشورشان. چند ده ميليون انسان در سرتاسر كشور بيايند! اگر به دستور حكومت آمده باشند، اين خيلى حكومت مقتدرى است؛ پس خيلى حكومت قوى‌‌‌‌اى است كه اينجور امكان بسيج را دارد. اما حقيقت غير از اين است؛ حقيقت اين است كه در كشور ما حكومت و مردمى وجود ندارد - همه يكى اند - مسئولين حكومت، از شخص حقير اين بنده گرفته تا ديگران، هر كدام قطره‌هائى هستيم در اقيانوس عظيم اين ملت.

لحظه را بايد شناخت

رهبر انقلاب اسلامی در ديدار با اعضای شوراى هماهنگى تبليغات اسلامى‌ در تاریخ 29دی 88 فرمودند: لحظه را بايد شناخت، نياز را بايد دانست. فرض بفرمائيد كسانى در كوفه دلهاشان پر از ايمان به امام حسين بود، به اهل‌بيت محبت هم داشتند، اما چند ماه ديرتر وارد ميدان شدند؛ همه‌شان هم به شهادت رسيدند، پيش خدا هم مأجورند؛ اما كارى كه بايد بكنند، آن كارى نبود كه آنها كردند؛ لحظه را نشناختند؛ عاشورا را نشناختند؛ در زمان، آن كار را انجام ندادند. اگر كارى كه توابين در مدتى بعد از عاشورا انجام دادند، در هنگام ورود جناب مسلم به كوفه انجام ميدادند، اوضاع عوض ميشد؛ ممكن بود حوادث، جور ديگرى حركت بكند. شناسائى لحظه‌ها و انجام كار در لحظه‌ى نياز، خيلى چيز مهمى است.

ایشان به حماسه نهم دی نیز اشاره کردند و اظهار داشتند: شوراى شما بحمدالله اين خصوصيت را داشته است. دلائل زيادى هم براى اين هست؛ آخرى‌اش همين نهم دى است؛ قبلش - ده سال قبل از اين - 23 تير است كه اشاره فرمودند؛ آن روز هم نياز لحظه‌ها بود؛ اين يك كار متعارف و معمولى نبود. راهپيمائى مردم در بيست و دوى بهمن با همه‌ى عظمتى كه دارد - كه حالا عرض خواهم كرد - يك كار متعارف است، يك كار روان‌شده است، شناخته‌شده است، متوقع است كه انجام بگيرد و انجام ميگيرد؛ اما بيست و سه‌ى تير در سال 78، يك كار متعارف نبود، يك كار متوقع نبود؛ اهميت داشت كه اين مجموعه بداند و بفهمد كه اين كار در آن شرائط، لازم است و آن را انجام بدهد.

قله‌ی فراموش نشدنى

ایشان افزودند: كار نهم دى ماهِ امسال هم همين جور بود. شناختن موقعيت، فهميدن نياز، حضور در لحظه‌ى مناسب و مورد نياز؛ اين اساس كار است كه مؤمن بايد اين را هم با خود همراه داشته باشد تا بتواند وجودش مؤثر بشود؛ آن كارى را كه بايد انجام بدهد، بتواند انجام بدهد. خوب، الحمدلله شوراى هماهنگى تبليغات اين خصوصيت را داشته است، نشان داده است؛ هم در دهه‌ى اول، در اوضاع و احوال گوناگون آن دهه - در دوران دفاع مقدس، قبل از دفاع مقدس، بعد از دوران دفاع مقدس - هم بعد از رحلت امام در مناسبتهاى مختلف كه قله‌هائى را در تاريخ ما به وجود آورد. يكى از اين قله‌هاى فراموش نشدنى، همين نهم دى امسال بود.

مردم ايستادند

رهبر فرزانه انقلاب در بيانات خود در دیدار با رییس و نمایندگان مجلس خبرگان رهبری، با بیان اینکه مردم ايستادند، آخرين نمونه‌اش هم همين فتنه‌ى سال 88 بود که مردم ايستادند، اضافه کردند: همان كسانى كه به كسان ديگرى غير از منتخَب رأى داده بودند، همانها هم در مقابل آنها ايستادند. لذا ديديد در نه دى، در 22 بهمن، همه شركت كردند؛ همه آمدند. اين نشان‌دهنده‌ى اين است كه فتنه‌گران و فتنه‌انگيزان يك اقليت معدودند؛ منتها دروغ گفتند، خواستند مردم را دنبال خودشان بكشانند. اولِ كار موفق هم شدند؛ بعد كه چهره‌شان آشكار شد، نقابشان در خلال حرفها و كارهاى گوناگون افتاد، مردم از اينها رو برگرداندند. بنابراين، مردم ايستاده‌اند.


ما پيش رفتيم


ایشان در ديدار جهادگران بسيج سازندگى نیزبه حماسه نهم دی اشاره و افزودند: حركت نه دى را مى‌بينيم، حركت 22ى بهمن را مى‌بينيم، حضور عظيم در انتخابات را مى‌بينيم؛ اينها معناش چيست؟ معناش اين است كه امروز جوانان ما - كه اكثريت قاطع ملت ما هستند - و عموم ملت ما در همان جهت حركت انقلاب اسلامى و با همان ضرب دست انقلاب، رو به فزايندگى هستند، دارند پيش ميروند. پس ما پيش رفتيم.

رهبر انقلاب اسلامی بيانات در جریان سفر به شهر مقدس قم و در اجتماع بزرگ مردم این شهر نیز اظهار داشتند: بعد از اهانتى كه در روز عاشوراى سال 88 به وسيله‌ى يك عده تحريك شده نسبت به امام حسين انجام گرفت، دو روز فاصله نشد كه مردم در روز نه دى توى خيابانها آمدند و موضع صريح خودشان را علنى ابراز كردند. دستهاى دشمن و تبليغات دشمن نه فقط نتوانسته مردم را از احساسات دينى عقب بنشاند، بلكه روزبه‌روز اين احساسات تندتر و اين معرفت عميق‌تر شده است.

ایشان در تاریخ 26 آبان ماه در دیدار مردم اصفهان در روز عید قربان هم به عملکرد مردم اصفهان در جریان فتنه و راهپیمایی نه دی اشاره کردند و تاکید کردند: اصفهانى‌ها در قضاياى گذشته خوب عمل كردند. در برابر فتنه‌ى 88، در روز عظيم نه دى، در آن حركت خودجوش مردمى، عملكرد درخشانى داشتند

تعداد صفحات : 14

درباره ما
Profile Pic
عزیزم عاشقی دارد کلاسی - نباشد در خور هر عام و خاصی - معلم الله و درسش جنون است - الفبا ح - س - ی - ن است
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 84
  • کل نظرات : 23
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 1
  • آی پی امروز : 2
  • آی پی دیروز : 42
  • بازدید امروز : 4
  • باردید دیروز : 47
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 74
  • بازدید ماه : 148
  • بازدید سال : 2,744
  • بازدید کلی : 22,796
  • کدهای اختصاصی

    ابزار وبلاگ

    ابزار وبلاگ

    اوقات شرعی

    ابزار وبلاگ

    وب سایت ختم قرآن مجید

    اسلایدشو